)تابندگی کلام امام علی (ع) درشعر فردوسی (1


 

نویسنده: دکتر جلیل تجلیل(1)




 

 

چکیده
 

فروغ بلاغت ومعارف کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه، این پدیده ی جاودان نیز تجلی یافته است، همچنین در آیینه ی شعر فروسی نیز تابش وانعکاس آشکار داشته است. دراین مقاله به قله ها و بخشهایی از این نقش آفرینی واثر گذاری می پردازیم.

واژه های کلیدی
 

معرفت کردگار، بندگی و ایمان به خدا، آفرینش انسان، رستاخیز پیامبر اسلام (ص)، عترت او، دنیا، ستم، نیکوکاری، قضا و قدر، مرگ، نیایش، وامید.

وصف آفریدگار و آفرینش
 

کنجکاوی در آفرینش ومطالعه آیات هستی و گواهی به ذات یگانه ی پروردگار وخستوئی برآمده از دل درجای جای شاهنامه به اجمال وتفصیل دیده می شود و فردوسی را سخنوری یکتاپرست وخدا پژوه دراین کتاب می بینیم. درهمه موارد، ابتدا شعر فردوسی وبعد کلام حضرت امیر (ع) می آید
:
به نام خداوند جان وخرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد

 

خداوند نام و خداوند جان
خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیهان و گردان سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید ومهر

زنام ونشان وگمان برترست
نگارنده ی برشده گوهر ست

بدین آلت و رای وجان و روان
ستوده آفریننده را چون توان ؟

به هستیش باید که خستو شوی
زگفتار بیکاری یک سو شوی

پرستنده باشی وجوینده راه
به فرمانها رژف کردن نگاه

از این پرده برتر سخن گاه نیست
به هستیش اندیشه را راه نیست
.
(فردوسی، 1340، ج1،ص 4-3)

برآن آفرین کو جهان آفرید
زمین و زمان و مکان آفرید

که آرام از وی ست وهم کار ازو
هم آغاز از وی ست هم کار ازو

سپهر وزمان وزمین آن اوست
کم و بیش گینی به فرمان اوست

زخاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی او بر گواست

جز او را مخوان کردگار جهان
شناسنده ی آشکار ونهان
(همان، ج5، ص51)

دو گیتی پدید آمد از کاف ونون
چرا نه به فرمان او نه در نه چون

برآن دادگر کو جهان آفرید
همان آشکار ونهان آفرید

سپهری که بینی بدین سان روان
توانا ودانا جز او را مخوان

بباشید به فرمان او هر چه خواست
همه بندگانیم واو پادشاست
(همان، ص49)

زآغاز باید که دانی درست
سرمایه ی گوهران از نخست

که یزدان زناچیز چیز آفرید.
برآن تا توانایی آمد پدید

وزو مایه ی گوهر آمد چهار
برآورده بی رنج و بی روزگار

یکی آتشی پر شده تابناک
میان باد وآب ازبر تیره خاک

نخستین که آتش زجنبش دمید
زگرمیش پس خشکی آمد پدید

وزان پس زآرام سردی نمود
زسردی همان باز تری فزود

چو این چار گوهر به جای آمدند
زبهر سپنجی سرای آمدند

پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نماینده ی نو به تو
(همان ، ج1، ص5)

این ابیات، که برتارک اوراق شاهنامه می درخشند، نشانی است از اوصاف خداوند که درجای جای نهج البلاغه - به ویژه در خطبه آغازین آن درتوحید ویاد کرد صفات باری تعالی وآفرینش هستی - آمده است واینک عباراتی از آن نقل می شود:

الحمدالله الذی لا یبلغ مدحته القائلون ولا یحصی نعماء ه.... فطر الخلائق بقدرته ونشر الریاح برحمته...
انشا الخلق انشاء وابتداه ابتداء بلا رویه اجالها ولا تجربه استفادها ...ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسکائک الهواء فاجری فیها ماء متلاطمه تیاره ... حمله علی متن الریح العاصفه...
فرفعه فی هواه منفتق وجو منفهق فسوی منه سبع سموات جعل سفلا هن موجا مکفوفا وعلیا هن سقفا محفوظا وسمکا مرفوعا..
ثم جمع سبحانه من حزن الارض وسهلها .... تربه سنها بالماء حتی خلصت و لاطها بالیله حتی لزبت ... ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا...
ثم اسکن سبحانه آدم دارا ارغد فیها عیشته وآمن فیها محلته و حذره ابلیس وعداوته....؛ سپاس خدایی را که سخنواران در ستودن او بمانند وشمارگران شمردن نعمتهای او ندانند. به قدرتش خلایق را بیافرید، وبه رحمتش بادها را بپراکنید...
آفرینش را آغاز کرد وآفریدگان را به یک بار پدید آورد، بی آنکه اندیشه ای به کار برد، یا از آزمایشی سودی بردارد...سپس خدای پاک فضاهای شکافته وکرانه های کافته وهوای به آسمان و زمین راه یافته را پدید آورد، ودر آن آبی روان کرد .آبی که موجهای آن یکدیگر را می شکست... باد را بفرمود تا آب خروشنده را بگرداند وموج دریا را برانگیزاند.....
پس پاک خدای با عظمت، از زمین گونه گون طبیعت خاکی فراهم کرد... بر آن خاک، آب ریخت تا پاک شد، و با تری محبت اش بیامیخت تا چسبناک شد...پس از دم خود در آن دمید تا به صورت انسانی گردید....
پس خدای سبحان آدم را در خانه ای آرام داد، جایگاهی در امان و بی بیم، با زندگی فراخ وپر نعیم، واو را از شیطان بترسانید که دشمنی است لئیم.
شهیدی، 1372،صص2-4).
تک تک این عبارات مولای متقیان (ع) بلاغتی مناسب حال تفسیر وبیانی سرشار از آیات واحادیث دارد وفردوسی در آن ابیات از مفاهیم آن به زبان شعر و بیانی روشنگر سخن می گوید واین اندیشه ی خداجویی ویاد پروردگار در سراسر شاهنامه تجلی دارد.
 

وصف پیامبر (ص)
 

درمرحله ی پسین ذکر پروردگار، توصیف پیامبر اکرم (ص) وپایگاه نبوت است که با چه عباراتی موزون و وثیقی درنهج البلاغه آمده وفردوسی از مفاهیم آن مدد گرفته وبه سخن گستری پرداخته است:

 

جز او را مخوان کردگار جهان
شناسنده ی آشکار ونهان

وزو بر روان محمد درود
به یارانش بر هر یکی برفزود

سرانجمن بُد ز یاران علی
که خواندش پیمبر علی و ولی

همه پاک بودند وپرهیزگار
سخنهای او برگذشت از شمار

(فردوسی، همان، ج 5، ص 51)
درخطبه 161 نهج البلاغه، وصفی به شکوه ودر بلاغت واستواری برسان کوه بر روی خود گشاده می بینیم که خداوند، پیامبر اکرم (ص) را نور تابان برهان نمایان و راهی پیدا و کتاب راهنما برانگیخت وخاندان او را بهترین خاندان و وشجره ی او را بهترین شجره معرفی فرمود؛ درختی که شاخه هایش راست ومیوه هایش همواره در دسترس است.
بعثه بالنور المضی ء والبرهان الجلی و المنهاج البادی والکتاب الهادی اسرته خیر اسره وشجرته خیر شجره اغصانها معتدله... او را برانگیخت با نور رخشا، وبرهان )هویدا، وراه پیدا، وکتاب راهنما. خاندان او نیکوترین خاندان است، واو بهترین درخت آن درختستان است. شاخه های آن راست، ومیوه های آن نزدیک ودر دسترس همگان است، شهیدی، همان، خطبه ی (161،ص163).
 

ایمان
 

ایمان ونیایش از دل برآمده ی فردوسی به پیشگاه آفریدگار در اوج پیروزی وفرود تلخکامی همواره در شعر او می درخشد. به عنوان نمونه، حتی آنجا که رستم آماده ی کشتی گرفتن با افراسیاب - آن پهلوان نامدار- پهلوانی نامدار می شود، فردوسی با تکیه بر دلبستگی به یزدان نیروبخش که آفریننده ی ماه وهور است، «کز وی ست پیروزی و دستگاه»، چنین سروده است:

 

بدان تا بگردیم فردا یکی
ما به کشتی گراییم ما اندگی

بکوشم ببینیم که پیروز کیست
بدانم تا رأی یزدان به چیست

کز ویَ ست پیروزی ودستگاه
همو آفریننده ی هور و ماه
(همان، ج2، ص79).

درنهج البلاغه نیز ایمان با روشن ترین مسیر و نورانی ترین چراغ نمایانده شده وبا ایمان می توان به کردارهای شایسته راه برد وکارهای شایسته را راهنما ودلیل ایمان دانست.
ودر خطبه ی 156 نهج البلاغه می خوانیم:
سبیل ابلج المنهاج انور السراج فبالایمان یستدل علی الصالحات و بالصلاحات یستدل علی الایمان وبالایمان یعمر العلم...(راهی است که گشاده وروشن است. چراغش نورانی وپرتو افکن است. ایمان را بر گشاده وروشن است. چراغش نورانی و پرتو افکن است.ایمان را بر کرده های نیک دلیل توان ساخت، واز کردار نیک ایمان را توان شناخت. به ایمان علم آبادان است، شهیدی، همان ، خطبه 156، ص155).
ایمان به خدا موجب پیدایش اعتقاد به آخرت ورستاخیز و معاد می شود و فردوسی در داستان رهانیدن فرنگیس به یاری پیران به باور دیرین خویش بر معاد تکیه دارد وبه اینکه پس از زندگی دوزخ آیین بود» اعتقاد »واعتماد داشته است:

ندانم که این گفته ی بد زکیست
وزین آفریننده را رای چیست

کنون زو گذشتی به فرزند خویش
رسیدی به تیمار پیوند خویش

چو دیوانه از جای برخاستی
چنین خیره بد را بیاراستی

نجوید فرنگیس برگشته بخت
نا اورنگ شاهی نه تاج ونه تخت

به فرزند با کودکی در نهان
درفشی مکن خویشتن د رجهان

که تا زنده ای برتو نفرین بود
پس از زندگی دوزخ آیین بود
.
حضرت امیر (ع) درنهج البلاغه پایه واساس ایمان را چنین معرفی می کند:
الایمان علی اربع دعائم علی الصبر والیقین و العدل والجهاد و الصبر منها علی اربع شعب علی الشوق و الشفق والزهد والترقب فمن اشتاق الی الجنه سلا عن الشهوات ومن اشفق من النار اجتنب المحرمات ومن زهد فی الدنیا استهان بالمصیبات ومن ارتقب الموت سارع فی الخیرات والیقین منها علی اربع شعب علی تبصره الفظنه و تاول الحکمه . موعظه العبره وسنه الاولین فمن تبصر فی الفظنه تبینت له الحکمه و من تبینت له الحکمه عرف العبره ومن عرف العبره فکانما کان فی الاولین والعدل منها علی اربع شعب علی غائص الفهم وغور العلم وزهره الحکم ورساخه الحلم فمن فهم علی غور العلم ومن علم غور العلم صدر عن شرائع الحکم و من حلم لم یفرط فی امره وعاش فی الناس حمید....(ایمان بر چهار پایه استوار است، بر شکیبایی، ویقین وداد وجهاد وشکیبایی را چهار شاخه است: آرزومند بودن، وترسیدن، و پارسایی وچشم امید داشتن. پس آن که مشتاق بهشت بود، شهوتها را از دل زدود، و آن که ا زدوزخ ترسید، از آنچه حرام است دوری گزید، و آن که ناخواهان دنیا بود، مصیبتها بر وی آسان نمود، وآن که مرگ را چشم داشت، درکارهای نیک پای پیش گذاشت ویقین بر چهار شعبه است: بر بینایی زیرکانه ، ودریافت عالمانه وپند گرفتن از گذشت زمان ورفتن به روش پیشینیان ، پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وی آشکار گردید، وآن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگی را در نوردید. وعدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده، ودانشی پی به حقیقت برنده، و نیکو داوری فرمودن، ودر بردباری استوار بودن. پس از آن که فهمید به ژرفای دانش رسید و بی آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد ومیان مردم با نیکنامی زندگی نمود.( شهیدی، همان، حکمت 31، ص365).
فردوسی در آستانه بازگشت رستم وسهراب به لشکرگاه از زبان کاووس چنین آورده است:

بدو گفت کاووس یزدان پاک
تن بد سگالت کند چاک چاک

من امشب به پیش جهان آفرین
بمالم فراون رخ اندر زمین

بدان تا تو را بر دهد دستگاه
بریت ترک بدخواه گم کرده راه

کند تازه پژمرده کام تو را
برآرد به خورشید نام تو را

(فردوسی ، همان، ج2، ص79)
 

پی‌نوشت‌ها:
 

1- استاد دانشگاه تهران.
 

 

منبع:نشریه النهج شماره 27و 28